فارسی
جمعه 07 دى 1403 - الجمعة 24 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نامه 28 - نامه در جواب معاويه، كه از بهترين نامه هاست   


مطلب قبلی نامه 27
نامه 29 مطلب بعدی


نحوه نمایش
متن عربی متن ترجمه
وَ مِنْ كِتاب لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از نامه های‌ آن حضرت است
اِلى مُعاوِيَةَ جَواباً، وَ هُوَ مِنْ مَحاسِنِ الْكُتُبِ
در جواب معاویه، که از بهترین نامه هاست
اَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ اَتانى كِتابُكَ تَذْكُرُ فيهِ اصْطِفاءَ اللّهِ مُحَمَّداً
اما بعد، نامه ات به من رسید که در آن نامه مبعوث شدن محمّد
صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِدينِهِ، وَ تَأْييدَهُ اِيّاهُ بِمَنْ اَيَّدَهُ
صلّی‌ اللّه علیه وآله را از جانب حق برای‌ دینش، و یاری‌ شدن آن حضرت را از سوی‌ خداوند به وسیله
مِنْ اَصْحابِهِ! فَلَقَدْ خَبَا لَنَا الدَّهْرُ مِنْكَ عَجَباً، اِذْ طَفِقْتَ
یارانش یادآور شده ای‌! روزگار بر ما از جانب تو مسأله ای‌ شگفت را پنهان داشت، چون می‌ خواهی‌
تُخْبِرُنا بِبَلاءِ اللّهِ تَعالى عِنْدَنا، وَ نِعْمَتِهِ عَلَيْنا فى نَبِيِّنا!
ما را از آنچه خداوند به ما مرحمت فرموده باخبر کنی‌، و از نعمت وجود پیامبرش که به ما داده آگاه سازی‌!
فَكُنْتَ فى ذلِكَ كَناقِلِ التَّمْرِ اِلى هَجَرَ، اَوْ داعى
در این مسأله همچون کسی‌ هستی‌ که خرما را به سوی‌ هَجَر (منطقه پرخرمای‌ بحرین) ببرد، یا شاگردی‌
مُسَدِّدِهِ اِلَى النِّضالِ. وَ زَعَمْتَ اَنَّ اَفْضَلَ النّاسِ فِى الاِْسْلامِ فُلانٌ
که بخواهد به استاد تیراندازش تعلیم تیراندازی‌ دهد. تصور کردی‌ برترین مردم در اسلام فلان
وَ فُلانٌ، فَذَكَرْتَ اَمْراً اِنْ تَمَّ اعْتَزَلَكَ كُلُّهُ، وَ اِنْ نَقَصَ لَمْ يَلْحَقْكَ
و فلان هستند، چیزی‌ را متذکر شده ای‌ که اگر صحیح باشد به تو ربطی‌ ندارد، و اگر نادرست باشد
ثَلْمُهُ. وَ ما اَنْتَ وَ الْفاضِلَ وَ الْمَفْضُولَ، وَ السّائِسَ وَ الْمَسُوسَ؟!
صدمه ای‌ برای‌ تو در آن نیست. تو را با بالاترین و پست تر، و رئیس و مرئوس چکار؟
وَ ما لِلطُّلَقاءِ وَ اَبْناءِ الطُّلَقاءِ وَ التَّمْييزَ بَيْنَ الْمُهاجِرينَ الاَْوَّلينَ
بردگان آزاد شده و فرزندان آزاد شده را با تمیز بین مهاجران نخستین،
وَ تَرْتيبَ دَرجاتِهِمْ، وَ تَعْريفَ طَبَقاتِهِمْ؟! هَيهاتَ! لَقَدْ حَنَّ قِدْحٌ
و ترتیب درجات آنان، و شناساندن طبقاتشان چه رابطه؟! هیهات! تیری‌ که از تیرهای‌ مسابقه نبود
لَيْسَ مِنْها، وَ طَفِقَ يَحْكُمُ فيها مَنْ عَلَيْهِ الْحُكْمُ لَها! اَلاتَرْبَعُ اَيُّهَا
صدا داد، محکومی‌ را تماشا کن که حاکم بر حاکم شده! ای‌ آدمیزاد، چرا با این بار گران و
الاِْنْسانُ عَلى ظَلْعِكَ، وَ تَعْرِفُ قَصُورَ ذَرْعِكَ، وَ تَتَاَخَّرُ حَيْثُ اَخَّرَكَ
پای‌ لنگ سر جایت نمی‌ نشینی‌، و کوتاهی‌ و ناتوانیت را تشخیص نمی‌ دهی‌، و به جایگاه معیّنی‌ که قضا و قدر الهی‌
الْقَدَرُ؟! فَما عَلَيْكَ غَلَبَةُ الْمَغْلُوبِ، وَ لا لَكَ ظَفَرُ الظّافِرِ؟
برایت حکم کرده بازنمی‌ گردی‌؟! تو را زیانی‌ نرسد اگر کسی‌ مغلوب شود، و سودی‌ نرسد اگر کسی‌ غالب گردد!
وَ اِنَّكَ لَذَهّابٌ فِى التِّيهِ، رَوّاغٌ عَنِ الْقَصْدِ. اَلاَ تَرى ـ غَيْرَ مُخْبِر
راهرو بیابان گمراهی‌ هستی‌، و به شدّت از راه مستقیم منحرفی‌. مگر نمی‌ بینی‌ ـ گرچه منظورم آگاه
لَكَ، وَلكِنْ بِنِعْمَةِ اللّهِ اُحَدِّثُ ـ اَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فى سَبيلِ اللّهِ
کردن تو نیست بلکه برای‌ یادآوری‌ نعمت های‌ حق می‌ گویم ـ که گروهی‌ از مهاجران و انصار
مِنَ الْمُهاجِرينَ والاَْنْصارِ ـ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ ـ حَتّى اِذَا اسْتُشْهِدَ شَهيدُنا
در راه خدا شهید شدند و برای‌ هریک مرتبه ای‌ است، تا اینکه شهید ما حمزه به شهادت رسید
قيلَ سَيِّدُ الشُّهَداءِ، وَ خَصَّهُ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
به او سیّدالشهداء لقب داده شد، و پیامبر صلّی‌ اللّه علیه وآله او را
بِسَبْعينَ تَكْبيرَةً عِنْدَ صَلاتِهِ عَلَيْهِ؟! اَوَ لاتَرى اَنَّ قَوْماً قُطِّعَتْ
به وقت نماز بر جنازه اش به هفتاد تکبیر اختصاص داد؟! آیا ملاحظه نمی‌ کنی‌ که قومی‌ در راه خدا
اَيْديهِمْ فى سَبيل اللّهِ ـ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ ـ حَتّى اِذا فُعِلَ بِواحِدِنا ما فُعِلَ
دستشان از بدن جدا شد و برای‌ هر یک مقامی‌ است، ولی‌ زمانی‌ که دست یکی‌ از ما جدا شد
بِواحِدِهِمْ قيلَ الطَّيّارُ فِى الْجَنَّةِ وَ ذُو الْجَناحَيْنِ؟! وَ لَوْلا ما نَهَى
او را طیران کننده در بهشت و دارای‌ دو بال نامگذاری‌ کردند؟! اگر ستایش
اللّهُ عَنْهُ مِنْ تَزْكِيَةِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ لَذَكَرَ ذاكِرٌ فَضائِلَ جَمَّةً تَعْرِفُها
از خویش را خداوند نهی‌ نکرده بود، این گوینده فضایل بسیاری‌ را یادآوری‌ می‌ کرد که قلوب بیدار
قُلُوبُ الْمُؤْمِنينَ، وَ لاتَمُجُّها آذانُ السّامِعينَ. فَدَعْ عَنْكَ مَنْ
اهل ایمان به آن معرفت دارد، و گوشهای‌ شنوندگان شنیدن آنها را کنار نیندازد. کسی‌ راکه به طمع صید
مالَتْ بِهِ الرَّمِيَّةُ، فَاِنّا صَنائِعُ رَبِّنا، وَ النّاسُ بَعْدُ صَنائِعُ
دنیا از راه حق منحرف شده واگذار، که مسلّماً ما دست پرورده پروردگارمان هستیم، و مردم پس از آن تربیت شده
لَنا. لَمْ يَمْنَعْنا قَديمُ عِزِّنا، وَ لا عادِىُّ طَوْلِنا عَلى قَوْمِكَ اَنْ
ما هستند. عزت دیرین و بزرگی‌ پیشین ما بر شما مانع از اختلاط و آمیختگی‌
خَلَطْناكُمْ بِاَنْفُسِنا، فَنَكَحْنا وَ اَنْكَحْنا فِعْلَ الاَْكْفاءِ، وَ لَسْتُمْ
ما با شما نشد، همانند اقوامِ همسان از شما همسر گرفته و به شما همسر دادیم، در صورتی‌ که شما به این مقام و
هُناكَ. وَ اَنّى يَكُونُ ذلِكَ كَذلِكَ وَ مِنَّا النَّبِىُّ وَ مِنْكُمُ الْمُكَذِّبُ،
و منزلت نبودید. چگونه مقامی‌ همچون مقام ما را داشته باشید در حالی‌ که پیامبر از ما و ابوجهل دروغزن از شما،
وَ مِنّا اَسَدُ اللّهِ وَ مِنْكُمْ اَسَدُ الاَْحْلافِ، وَ مِنّا سَيِّدا شَبابِ اَهْلِ
اسداللّه از ما و اسد سوگندهای‌ جاهلی‌ (یکی‌ از مشرکان بدنام) از شما، دو سیّد جوانان اهل
الْجَنَّةِ وَ مِنْكُمْ صِبْيَةُ النّارِ، وَ مِنّا خَيْرُ نِساءِ الْعالَمينَ وَ مِنْكُمْ حَمّالَةُ
بهشت از ما و کودکان آتش از شما، بهترین زنان جهان از ما و حمّالة الحَطَب
الْحَطَـبِ ، فى كَثيـر مِمّا لَنا وَ عَلَيْكُـمْ .
از شماست، و بسیاری‌ دیگر از این مقوله که بهترینش از ما و بدترینش از شماست.
فَاِسْلامُنا ما قَدْ سُمِعَ، وَ جاهِلِيَّتُنا لاتُدْفَعُ، وَ كِتابُ اللّهِ
اسلام ما به گوش همه رسیده، و وضع پاک ما در دوران جاهلیت قابل ایراد نیست، و کتاب خدا
يَجْمَعُ لَنا ما شَذَّ عَنّا، وَ هُوَ قَوْلُهُ سُبْحانَهُ: «وَ اُولُوا
آنچه از (حقوق وبرتری‌) ما پراکنده گشته جمع نموده، و آن گفتار خدای‌ پاک است: «به حکم کتاب خدا
الاَْرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلى بِبَعْض فى كِتابِ اللّهِ» وَ قَوْلُهُ تَعالى:
بعضی‌ از خویشان به بعضی‌ دیگر سزاوارترند» و سخن خدای‌ بزرگ است:
«اِنَّ اَوْلَى النّاسِ بِاِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِىُّ وَ الَّذينَ
«شایسته ترین مردم به ابراهیم آنهایی‌ هستند که از او پیروی‌ نمودند و این شایسته ترین پیامبر و کسانی‌ هستند که
آمَنُوا وَ اللّهُ وَلِىُّ الْمُؤْمِنينَ». فَنَحْنُ مَرَّةً اَوْلى بِالْقَرابَةِ، وَ تارَةً
ایمان آوردند، و خداوند سرپرست مؤمنین است». پس ما از طرفی‌ به سبب خویشی‌، و از جهت دیگر
اَوْلى بِالطّاعَةِ. وَ لَمَّا احْتَجَّ الْمُهاجِرُونَ عَلَى الاَْنْصارِ يَوْمَ السَّقيفَةِ
به علّت پیروی‌ نمودنْ به خلافت سزاوارتریم. زمانی‌ که مهاجران در سقیفه به قرابت وخویشی‌ خود
بِرَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَلَجُوا عَلَيْهِمْ. فَاِنْ يَكُنِ الْفَلْجُ بِهِ
با رسول خدا صلّی‌ اللّه علیه وآله بر انصار استدلال کردند پیروز شدند. اگر این قرابت دلیل برتری‌ است
فَالْحَقُّ لَنا دُونَكُمْ، وَ اِنْ يَكُنْ بِغَيْرِهِ فَالاَْنْصارُ عَلَى دَعْواهُمْ.
پس حق با ماست نه با شما، و اگر دلیلی‌ دیگر دارد انصار بر ادعای‌ خویش باقی‌ اند.
وَ زَعَمْتَ اَنّى لِكُلِّ الْخُلَفاءِ حَسَدْتُ، وَ عَلى كُلِّهِمْ بَغَيْتُ.
گمان کردی‌ که من بر تمام خلفا رشک برده ام، و بر آنان طغیان نموده ام.
فَاِنْ يَكُنْ ذلِكَ كَذلِكَ فَلَيْسَ الْجِنايَةُ عَلَيْكَ، فَيَكُونَ الْعُذْرُ اِلَيْكَ.
اگـر ایـن اسـت جنایتی‌ بر تـو نشـده تا از تو پـوزش بطلبـم.
* وَ تِلْكَ شَكاةُ ظاهِرٌ عَنْكِ عارُها *
«اگر هم بوده گناه این ننگ دامن تو را نمی‌ گیرد»
وَ قُلْتَ: اِنّى كُنْتُ اُقادُ كَما يُقادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتّى اُبايِعَ!
گفته ای‌: مرا می‌ کشیدند به همان گونه که شتر مهار در بینی‌ را می‌ کشند تا بیعت کنم!
وَ لَعَمْرُ اللّهِ لَقَدْ اَرَدْتَ اَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ، وَ اَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ.
به خدا قسم خواسته ای‌ مرا سرزنش کنی‌ ستایش کرده ای‌، و رسوا نمایی‌ ولی‌ خود رسوا شده ای‌.
وَ ما عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضاضَة فى اَنْ يَكُونَ مَظْلُوماً ما لَمْ يَكُنْ شاكّاً
برای‌ مسلمان از اینکه مظلوم باشد نقصی‌ نیست تا وقتی‌ که دچار شک
فى دينِهِ، وَ لا مُرْتاباً بِيَقينِهِ. وَ هذِهِ حُجَّتى اِلى غَيْرِكَ قَصْدُها،
در دین، و تردید در یقین نباشد. قصدم بیان این حجت برای‌ غیر توست (زیرا تو شایسته آن نیستی‌)
وَ لكِنّى اَطْلَقْتُ لَكَ مِنْها بِقَدْرِ ما سَنَحَ مِنْ ذِكْرِها.
ولی‌ از حجّت به اندازه آنچه بیانش پیش آمد برایت اظهار کردم.
ثُمَّ ذَكَرْتَ ما كانَ مِنْ اَمْرى وَ اَمْرِ عُثْمانَ; فَلَكَ اَنْ تُجابَ عَنْ هذِهِ
سپس آنچه میان من و عثمان روی‌ داد یادآوری‌ کرده ای‌، محض نسبتی‌ که با او داری‌ پاسخ
لِرَحِمِكَ مِنْهُ : فَاَيُّنا كانَ اَعْدى لَهُ، وَ اَهْدى اِلَى مَقاتِلِهِ؟
داده می‌ شوی‌: از من و تو کدام یک دشمنیش با او بیشتر بود، و راه را برای‌ قتل او هموارتر کرد؟
اَ مَنْ بَذَلَ لَهُ نُصْرَتَهُ فَاسْتَقْعَدَهُ وَ اسْتَكَفَّهُ، اَمْ مَنِ
آیا آن که یاریش را از او دریغ ننمود و از او خواست به جایش بنشیند و دست از اعمالش بردارد، یا کسی‌ که
اسْتَنْصَرَهُ فَتَراخى عَنْهُ، وَ بَثَّ الْمَنُونَ اِلَيْهِ
عثمان از او یاری‌ خواست و او یاری‌ دادنش را به تأخیر انداخت، و سپاه مرگ را بر سرش ریخت
حَتّى اَتى قَدَرُهُ عَلَيْهِ؟! كَلاّ وَ اللّهِ لـَ«قَدْ عَلِمَ اللّهُ الْمُعَوِّقينَ مِنْكُمْ
تا قضای‌ حق بر او جاری‌ شد؟! قسم به خدا چنین نیست،«خداوند از شما مانعان از یاری‌ را می‌ شناسد و نیز به آنان که
وَ الْقائِلينَ لاِِخْوانِهِمْ هَلُمَّ اِلَيْنا; وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ اِلاّ قَليلاً».
به برادران خود گفتند به سوی‌ ما آیید; و به هنگام جنگ جز تعداد کمی‌ حاضر نمی‌ شوند آگاهی‌ دارد».
وَ ما كُنْتُ لاَِعْتَذِرَ مِنْ اَنّى كُنْتُ اَنْقِمُ عَلَيْهِ اَحْداثاً، فَاِنْ كانَ الذَّنْبُ
در مقام آن نیستم که از عیب گرفتنم بر بدعتهای‌ او عذرخواهی‌ کنم، اگر ارشاد و راهنمایی‌
اِلَيْهِ اِرْشادى وَ هِدايَتى لَهُ، فَرُبَّ مَلُوم لا ذَنْبَ لَهُ.
کردنم گناه است، چه بسا کسی‌ که سرزنش شود و او را گناهی‌ نیست.
*  وَ قَـدْ يَسْتَفيـدُ الظِّنَـةَ الْمُتَنَصِّـحُ  *
«گاهی‌ انسانی‌ در اثر اصرار در خیرخواهی‌ مورد تهمت قرار می‌ گیرد»
وَ ما اَرَدْتُ اِلاَّ الاِْصْلاحَ ما اسْتَطَعْتُ، وَ ما تَوْفيقى اِلاّ بِاللّهِ،
من تا توانستم جز اصلاح را نخواستم، توفیقی‌ ندارم جز از جانب خدا،
عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ اِلَيْهِ اُنيبُ.
به او توکل کردم و به او بازمی‌ گردم.
وَ ذَكَرْتَ اَنَّهُ لَيْسَ لى وَ لاَِصْحابى عِنْدَكَ اِلاَّ السَّيْفُ! فَلَقَدْ
و گفتی‌ مرا و یارانم را نزد تو جز شمشیر نیست! راستی‌ که
اَضْحَكْتَ بَعْدَ اسْتِعْبار! مَتى اَلْفَيْتَ بَنى عَبْدِالْمُطَّلِبِ عَنِ الاَْعْداءِ
پس از اشک ریختن خنداندی‌! پسران عبدالمطّلب را چه زمانی‌ دیدی‌ به دشمنان
ناكِلينَ، وَ بِالسُّيُوفِ مُخَوَّفينَ؟!
پشت کننـد، و از شمشیـرها بترساننـد؟!
*  لَبِّثْ قَليلاً يَلْحَقِ الْهَيْجا حَمَلْ  *
«اندکی‌ درنگ کن تا حَمَل به صحنه جنگ برسد»
فَسَيَطْلُبُكَ مَنْ تَطْلُبُ، وَ يَقْرُبُ مِنْكَ ما تَسْتَبْعِدُ، وَ اَنَا
به زودی‌ کسی‌ که دنبال اویی‌ به دنبال تو آید، و آنچه دور می‌ پنداری‌ به تو نزدیک شود، من با
مُرْقِلٌ نَحْوَكَ فى جَحْفَل مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الاَْنْصارِ، وَ التّابِعينَ لَهُمْ
سپاهی‌ از مهاجران و انصار و تابعین که راه آنان را به نیکویی‌ پیمودند به شتاب به سوی‌
بِاِحْسان، شَديد زِحامُهُمْ، ساطِع قَتامُهُمْ، مُتَسَرْبِلينَ سِرْبالَ
تو می‌ آیم، لشگری‌ سخت انبوه، که گرد و غبارشان فضا را گرفته، و جامه مرگ
الْمَوْتِ، اَحَبُّ اللِّقاءِ اِلَيْهِمْ لِقاءُ رَبِّهِمْ، قَدْ صَحِبَتْهُمْ ذُرِّيَّةٌ بَدْرِيَّةٌ،
به تن دارند، و بهترین ملاقات برای‌ آنان لقاء خداوند است، آنان را فرزندان بدر
وَ سُيُوفٌ هاشِمِيَّةٌ، قَدْ عَرَفْتَ مَواقِعَ نِصالِها فى اَخيكَ وَ خالِكَ
و شمشیرهای‌ بنی‌ هاشم همراه است، که خود خبرداری‌ لبه تیز آن شمشیرها چگونه بر بدن برادر و دایی‌
وَ جَدِّكَ وَ اَهْلِكَ، «وَ ما هِىَ مِنَ الظّالِمينَ بِبَعيد».
و جدّ و خاندانت فرود آمد، «و این عذاب از ستمگران دور نیست».



پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^